معنی فارسی grucche
B2شکایت یا نارضایتی مداوم درباره موضوعی.
A term referring to a long-standing complaint or grievance.
- NOUN
example
معنی(example):
او یک شکایت داشت که به نظر میرسید هرگز تمام نمیشود.
مثال:
She had a grucche that seemed to never end.
معنی(example):
شکایت مداوم او درباره کار شروع به آزار دادن دوستانش کرد.
مثال:
His constant grucche about work began to annoy his friends.
معنی فارسی کلمه grucche
:
شکایت یا نارضایتی مداوم درباره موضوعی.