معنی فارسی gruelings

B2

زحمات و دشواری‌های طاقت‌فرسا.

The exhausting and challenging efforts one must endure.

example
معنی(example):

زحمت‌های تمرین او را برای مسابقه آماده کرد.

مثال:

The gruelings of training prepared him for the competition.

معنی(example):

او زحمت‌های شغلش را تحمل کرد تا به آرزوهایش برسد.

مثال:

She endured the gruelings of her job to achieve her dreams.

معنی فارسی کلمه gruelings

: معنی gruelings به فارسی

زحمات و دشواری‌های طاقت‌فرسا.