معنی فارسی grunginess
B2ویژگی بی قیدی و کثیفی، به ویژه در جوانان و مد.
The quality of being dirty, unkempt, or having an unfinished look, particularly valued in certain art forms.
- noun
noun
معنی(noun):
The condition of being grungy
example
معنی(example):
اتاق یک حالت خاصی از کثیفی داشت.
مثال:
The room had a certain grunginess to it.
معنی(example):
بسیاری از مردم به کثیفی در هنر ارادت دارند.
مثال:
Many people appreciate the grunginess in art.
معنی فارسی کلمه grunginess
:
ویژگی بی قیدی و کثیفی، به ویژه در جوانان و مد.
