معنی فارسی gruntingly

B1

به‌طرزی که صداهای خرخر یا ناله شونده (مانند حیات وحش یا کسانی که خسته هستن) تولید شود.

In a way that involves making low, guttural sounds, indicating discomfort or exertion.

example
معنی(example):

سگ بعد از پیاده‌روی طولانی خیلی خسته بود.

مثال:

The dog was gruntingly tired after the long walk.

معنی(example):

او با نارضایتی کار محول‌شده به خود را پذیرفت.

مثال:

She gruntingly accepted the task assigned to her.

معنی فارسی کلمه gruntingly

: معنی gruntingly به فارسی

به‌طرزی که صداهای خرخر یا ناله شونده (مانند حیات وحش یا کسانی که خسته هستن) تولید شود.