معنی فارسی gruntling

B1

موجودی کوچک و خرخرکن، به ویژه در حیات وحش یا داستان‌های تخیلی.

A small creature known for making grunting sounds, often found in folklore or fiction.

example
معنی(example):

موجود کوچک با صداهای خرخر به نظر می‌رسید که در حال یادگیری صدا زدن است.

مثال:

The gruntling creature seemed to be learning to make sounds.

معنی(example):

فیلم شامل یک موجود کوچک (گرانتلینگ) بود که توجه تماشاگران را جلب کرد.

مثال:

The film featured a gruntling that intrigued the audience.

معنی فارسی کلمه gruntling

: معنی gruntling به فارسی

موجودی کوچک و خرخرکن، به ویژه در حیات وحش یا داستان‌های تخیلی.