معنی فارسی gumby
B1شخص یا چیزی که بسیار انعطافپذیر و سازگار باشد.
Someone or something that is very flexible and adaptable.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
اسباببازی آنقدر انعطافپذیر بود که بچهها میتوانستند آن را به هر سمتی خم کنند.
مثال:
The toy was so gumby, kids could bend it in any direction.
معنی(example):
شخصیت انعطافپذیر او را بسیار قابل دسترس کرده بود.
مثال:
His gumby personality made him very approachable.
معنی فارسی کلمه gumby
:
شخص یا چیزی که بسیار انعطافپذیر و سازگار باشد.