معنی فارسی gushily
B1با شوق و هیجان زیاد صحبت کردن یا ابراز احساسات کردن.
In an overly enthusiastic or sentimental manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طرز خوشایند و شوقآور درباره تولهسگ جدیدش صحبت کرد.
مثال:
She spoke gushily about her new puppy.
معنی(example):
او به طرز شوقآور و اغراقآمیزی از اجرای او ستایش کرد.
مثال:
He gushily complimented her performance.
معنی فارسی کلمه gushily
:
با شوق و هیجان زیاد صحبت کردن یا ابراز احساسات کردن.