معنی فارسی haf

A2

شکل ساده‌تری از 'have' در زبان محاوره‌ای.

A colloquial form of 'have'.

example
معنی(example):

او در مهمانی لحظه‌های خوبی داشت.

مثال:

He haf a great time at the party.

معنی(example):

او یک کتاب جالب برای خواندن داشت.

مثال:

She haf an interesting book to read.

معنی فارسی کلمه haf

: معنی haf به فارسی

شکل ساده‌تری از 'have' در زبان محاوره‌ای.