معنی فارسی halfy
B1نصف، نیمی از چیزی را نشان میدهد. در زبان محاورهای ممکن است به حالت نامطلوب یا ناقص اشاره کند.
Referring to something that is partly completed or half-finished.
- OTHER
example
معنی(example):
او فقط نصفه برای امتحان مطالعه کرد.
مثال:
He only studied halfy for the test.
معنی(example):
کیک نیمهپخته بود و آن را نرم کرده بود.
مثال:
The cake was halfy baked, making it chewy.
معنی فارسی کلمه halfy
:
نصف، نیمی از چیزی را نشان میدهد. در زبان محاورهای ممکن است به حالت نامطلوب یا ناقص اشاره کند.