معنی فارسی harbinge

B1

در دل داشتن، پنهان کردن یا نگه داشتن چیزی، به ویژه اطلاعات یا احساسی که ممکن است مفید یا مضر باشد.

To harbor or keep something, often a secret or a feeling.

example
معنی(example):

او یک راز عمیق را در دل داشت.

مثال:

He was harbinge a deep secret.

معنی(example):

انتقال اخبار بد می‌تواند چالش‌برانگیز باشد.

مثال:

The harbinge of bad news can be challenging.

معنی فارسی کلمه harbinge

: معنی harbinge به فارسی

در دل داشتن، پنهان کردن یا نگه داشتن چیزی، به ویژه اطلاعات یا احساسی که ممکن است مفید یا مضر باشد.