معنی فارسی hasped

B1

زنجیر شده، به حالتی که زنجیره‌ای برای بسته نگه داشتن چیزی استفاده شده باشد.

Past tense of hasp; secured with a fastening device.

verb
معنی(verb):

To shut or fasten with a hasp.

adjective
معنی(adjective):

Fitted with a hasp.

example
معنی(example):

جعبه به طور قفل شده بود تا محتویات آن ایمن بماند.

مثال:

The box was hasped shut to keep the contents safe.

معنی(example):

آنها درپوش را قفل کردند تا از باز شدن آن جلوگیری کنند.

مثال:

They hasped the lid to prevent it from opening.

معنی فارسی کلمه hasped

: معنی hasped به فارسی

زنجیر شده، به حالتی که زنجیره‌ای برای بسته نگه داشتن چیزی استفاده شده باشد.