معنی فارسی hassles
B1مشکلات، زحمت‌ها یا دردسرهایی که ممکن است در زندگی روزمره یا کارهای خاص به وجود آید.
Inconveniences or difficulties encountered during a process.
- noun
noun
معنی(noun):
Trouble, bother, unwanted annoyances or problems.
مثال:
I went through a lot of hassle to be the first to get a ticket.
معنی(noun):
A fight or argument.
معنی(noun):
An action which is not worth the difficulty involved.
example
معنی(example):
با زود رفتن از چالش‌های ترافیک سنگین پرهیز کنید.
مثال:
Avoid the hassles of heavy traffic by leaving early.
معنی(example):
او در حین جابه‌جایی به یک شهر جدید با چالش‌های زیادی مواجه شد.
مثال:
He experienced many hassles while moving to a new city.
معنی فارسی کلمه hassles
:
مشکلات، زحمت‌ها یا دردسرهایی که ممکن است در زندگی روزمره یا کارهای خاص به وجود آید.
