معنی فارسی have a thin time
B1زمان دشواری برای انجام یک کار را توصیف میکند.
To experience difficulty while trying to do or achieve something.
- IDIOM
example
معنی(example):
او در پشت سر گذاشتن امتحان زمان دشواری داشت.
مثال:
He had a thin time getting through the exam.
معنی(example):
او در هماهنگ کردن رویداد زمان دشواری داشت.
مثال:
She had a thin time coordinating the event.
معنی فارسی کلمه have a thin time
:
زمان دشواری برای انجام یک کار را توصیف میکند.