معنی فارسی havenward
B1به سوی پناهگاه یا مکانی امن حرکت کردن.
Towards a place of safety or refuge.
- ADVERB
example
معنی(example):
آنها به سمت پناهگاه حرکت کردند و به دنبال آرامش بودند.
مثال:
They walked havenward, searching for comfort.
معنی(example):
مسیر به سمت پناهگاه میرفت و به یک مکان آرام میرسید.
مثال:
The path went havenward, leading to a tranquil spot.
معنی فارسی کلمه havenward
:
به سوی پناهگاه یا مکانی امن حرکت کردن.