معنی فارسی headachy

B1

احساس حالت سردرد و ناراحتی در ناحیه سر.

Feeling discomfort or pain in the head, related to a headache.

example
معنی(example):

او احساس سردرد داشت و نیاز به استراحت داشت.

مثال:

She felt headachy and needed to rest.

معنی(example):

احساس سردرد باعث شد که تمرکز کردن سخت شود.

مثال:

The headachy feeling made it hard to concentrate.

معنی فارسی کلمه headachy

: معنی headachy به فارسی

احساس حالت سردرد و ناراحتی در ناحیه سر.