معنی فارسی heartsmitten

B1

مستأصل از عشق، توصیف احساسی عمیق و ناگهان نسبت به کسی.

Overwhelmed or deeply affected by feelings of love.

example
معنی(example):

او تحت تأثیر زیبایی او قرار گرفت.

مثال:

He was heartsmitten by her beauty.

معنی(example):

او در لحظه‌ای که ملاقات کردند، تحت تأثیر قرار گرفت.

مثال:

She felt heartsmitten the moment they met.

معنی فارسی کلمه heartsmitten

: معنی heartsmitten به فارسی

مستأصل از عشق، توصیف احساسی عمیق و ناگهان نسبت به کسی.