معنی فارسی heartward
B1به سوی دل، با رویکردی محبتآمیز یا مهربان.
In a direction toward the heart; emotionally inclined.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او به سوی دل دوستانش روی آورد و به دنبال آرامش بود.
مثال:
She turned heartward, seeking comfort in her friends.
معنی(example):
افکار او همیشه به سمت دل بود و تمرکز بر کمک به دیگران داشت.
مثال:
His thoughts were always heartward, focused on helping others.
معنی فارسی کلمه heartward
:
به سوی دل، با رویکردی محبتآمیز یا مهربان.