معنی فارسی hemispherically
B1به طور همسفری، با توجه به ویژگیهای نیمکره.
In a hemispherical manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
زمین به صورت همسفری در اطراف استوا مرتب شده است.
مثال:
The land is arranged hemispherically around the equator.
معنی(example):
این داده به صورت همسفری برای وضوح بهتر تحلیل شد.
مثال:
The data was analyzed hemispherically for better clarity.
معنی فارسی کلمه hemispherically
:
به طور همسفری، با توجه به ویژگیهای نیمکره.