معنی فارسی hemispheric

B1

همسفری، مربوط به یا متعلق به یک نیم‌کره.

Relating to a hemisphere.

example
معنی(example):

طراحی همسفری گنبد قابل توجه است.

مثال:

The hemispheric design of the dome is impressive.

معنی(example):

او تفاوت‌های همسفری در عملکرد مغز را مطالعه کرد.

مثال:

He studied hemispheric differences in brain function.

معنی فارسی کلمه hemispheric

: معنی hemispheric به فارسی

همسفری، مربوط به یا متعلق به یک نیم‌کره.