معنی فارسی hemispheral
B1همسفری، مربوط به نیمکره، به دو قسمت برابر تقسیم شده است.
Relating to a hemisphere.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
زمین به دو بخش همسفری تقسیم شده است.
مثال:
The Earth is divided into two hemispheral parts.
معنی(example):
ما در مورد مسائل همسفری که بر تغییرات آب و هوایی تأثیر میگذارد بحث کردیم.
مثال:
We discussed the hemispheral issues affecting climate change.
معنی فارسی کلمه hemispheral
:
همسفری، مربوط به نیمکره، به دو قسمت برابر تقسیم شده است.