معنی فارسی hermitish
B1شبیه به زندگی انزواطلبانه، یا نشاندهنده تمایلات به انزوا و کنارهگیری از دیگران.
Resembling or characterized by the lifestyle of a hermit, typically indicating a preference for solitude.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
تمایلات انزواطلبانهاش برای او سخت بود که با دیگران ارتباط برقرار کند.
مثال:
His hermitish tendencies made it hard for him to socialize.
معنی(example):
او یک سبک زندگی انزواطلبانه را به شلوغی شهر ترجیح میداد.
مثال:
She preferred a hermitish lifestyle over the hustle of the city.
معنی فارسی کلمه hermitish
:
شبیه به زندگی انزواطلبانه، یا نشاندهنده تمایلات به انزوا و کنارهگیری از دیگران.