معنی فارسی highmost

B1

بالاترین یا بالاترین موقعیت یا مقام در یک زمینه خاص.

The highest point or position in a specific context.

example
معنی(example):

او پس از ساعت‌ها بالا رفتن به بلندترین نقطه کوه رسید.

مثال:

She reached the highmost point of the mountain after hours of climbing.

معنی(example):

رتبه او در شرکت بالاترین است که نشان‌دهنده قدرت اوست.

مثال:

His rank in the company is the highmost, indicating his authority.

معنی فارسی کلمه highmost

: معنی highmost به فارسی

بالاترین یا بالاترین موقعیت یا مقام در یک زمینه خاص.