معنی فارسی hissel

B1

صدای خفی و ناگهانی که معمولاً برای ترساندن یا هشدار دادن استفاده می‌شود.

A hissing sound made by some animals, especially snakes.

example
معنی(example):

صدای hissel مار هوا را پر کرد.

مثال:

The hissel of the snake filled the air.

معنی(example):

او حتی از فاصله دور هم می‌توانست صدای hissel را بشنود.

مثال:

She could hear the hissel even from a distance.

معنی فارسی کلمه hissel

: معنی hissel به فارسی

صدای خفی و ناگهانی که معمولاً برای ترساندن یا هشدار دادن استفاده می‌شود.