معنی فارسی hit a brick wall

B2

به شرایطی اشاره دارد که در آن پیشرفت ممکن نیست.

To encounter an obstacle that stops progress.

example
معنی(example):

من در پروژه‌ام به بن‌بست رسیدم.

مثال:

I hit a brick wall in my project.

معنی(example):

بعد از ساعت‌ها تلاش، به بن‌بست رسیدم.

مثال:

After trying for hours, I hit a brick wall.

معنی فارسی کلمه hit a brick wall

: معنی hit a brick wall به فارسی

به شرایطی اشاره دارد که در آن پیشرفت ممکن نیست.