معنی فارسی hoboed

B1

عبارتی که نشان‌دهنده عمل سفر به صورت هابو یا سرگردان است.

The act of traveling as a hobo, often in search of transient work.

example
معنی(example):

او در طول تابستان از کشور هابو کرد.

مثال:

He hoboed across the country during the summer.

معنی(example):

پس از اینکه یک سال هابو کرد، تصمیم گرفت که جاگیر شود.

مثال:

After he hoboed for a year, he decided to settle down.

معنی فارسی کلمه hoboed

: معنی hoboed به فارسی

عبارتی که نشان‌دهنده عمل سفر به صورت هابو یا سرگردان است.