معنی فارسی homelessly

B1

زندگی در شرایط بی‌خانمانی و عدم داشتن محل سکونت.

In a manner characteristic of being without a home.

example
معنی(example):

او به مدت چند سال بی‌خانمان زندگی کرد.

مثال:

He lived homelessly for several years.

معنی(example):

آنها به طور بی‌خانمان سفر کردند و به مهربانی غریبه‌ها تکیه کردند.

مثال:

They traveled homelessly, relying on the kindness of strangers.

معنی فارسی کلمه homelessly

: معنی homelessly به فارسی

زندگی در شرایط بی‌خانمانی و عدم داشتن محل سکونت.