معنی فارسی hoveringly
B2به صورتی که معلق یا بر روی چیزی بماند.
In a manner that involves hovering or floating.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طرز معلقی از میان اتاق پرجمعیت عبور کرد.
مثال:
She moved hoveringly through the crowded room.
معنی(example):
پهپاد به طور معلقی بر روی منظره پرواز کرد.
مثال:
The drone flew hoveringly over the landscape.
معنی فارسی کلمه hoveringly
:
به صورتی که معلق یا بر روی چیزی بماند.