معنی فارسی ice-bound

B1

یخ‌زده، زمانی که چیزی به دلیل یخ نمی‌تواند حرکت کند.

Trapped or immobilized by ice.

example
معنی(example):

کشتی به مدت چند روز در بندر یخ‌زده مانده بود.

مثال:

The ship was ice-bound in the harbor for days.

معنی(example):

آنها یخ‌زده بودند و مجبور بودند منتظر بهار باشند.

مثال:

They were ice-bound and had to wait for spring.

معنی فارسی کلمه ice-bound

: معنی ice-bound به فارسی

یخ‌زده، زمانی که چیزی به دلیل یخ نمی‌تواند حرکت کند.