معنی فارسی ictuate
B1کشیدن و بررسی کردن وضعیت یا علائم به صورت دقیق و مستمر.
To examine or assess condition, especially in a medical context.
- VERB
example
معنی(example):
پزشکان معمولاً در معاینات وضعیت بیمار را بررسی میکنند.
مثال:
Doctors often ictuate the patient's condition during check-ups.
معنی(example):
مهم است که هر گونه تغییر در علائم را بررسی کنید.
مثال:
It's important to ictuate any changes in symptoms.
معنی فارسی کلمه ictuate
:
کشیدن و بررسی کردن وضعیت یا علائم به صورت دقیق و مستمر.