معنی فارسی idlety

B1

حالت بیکاری، کم‌تحرکی یا بی‌عملی در شرایط خاص.

A state of being idle or inactive.

example
معنی(example):

او در حین انتظار برای قطار حس بیکاری داشت.

مثال:

He felt a sense of idlety while waiting for the train.

معنی(example):

بیکاری در طول سفرهای طولانی شایع است.

مثال:

Idlety is common during long journeys.

معنی فارسی کلمه idlety

: معنی idlety به فارسی

حالت بیکاری، کم‌تحرکی یا بی‌عملی در شرایط خاص.