معنی فارسی ill-fated
B2بدشانس به وضعیتی اشاره دارد که به دلیل تقدیر یا شرایط نامطلوب با نتیجه منفی مواجه می‌شود.
Destined to fail or have an unfortunate outcome.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Unlucky; doomed.
مثال:
My grandfather was originally scheduled to travel on the ill-fated last voyage of the RMS Lusitania, but thankfully had to change his plans at the last minute.
example
معنی(example):
سفر بدشانس به فاجعه ختم شد.
مثال:
The ill-fated journey ended in disaster.
معنی(example):
او در یک پروژه بدشانس مشغول بود.
مثال:
He was involved in an ill-fated project.
معنی فارسی کلمه ill-fated
:
بدشانس به وضعیتی اشاره دارد که به دلیل تقدیر یا شرایط نامطلوب با نتیجه منفی مواجه می‌شود.
