معنی فارسی im-bored-2
B1احساس کسالت و عدم جذابیت، در مواقعی که فرد فعالیت یا سرگرمی جالبی ندارد.
The state of feeling weary and restless due to lack of interest.
- OTHER
example
معنی(example):
من در خانه واقعا احساس خستگی میکنم.
مثال:
I am feeling really bored at home.
معنی(example):
وقتی خستهام، دوست دارم کتاب بخوانم.
مثال:
When I'm bored, I like to read books.
معنی فارسی کلمه im-bored-2
:
احساس کسالت و عدم جذابیت، در مواقعی که فرد فعالیت یا سرگرمی جالبی ندارد.