معنی فارسی imbricating
B1ایمبریکت کردن، فرایند قرار دادن لایهها به صورت همپوشانی با هدف ایجاد محافظت و استحکام بالاتر.
The act of arranging in overlapping layers for the purpose of coverage or protection.
- verb
verb
معنی(verb):
To overlap in a regular pattern.
معنی(verb):
To undergo or cause to undergo imbrication.
example
معنی(example):
فرایند ایمبریکت کردن لایهها میتواند محافظت از گیاهان را افزایش دهد.
مثال:
The process of imbricating layers can enhance protection for plants.
معنی(example):
تکنیکهای ایمبریکت کردن معمولاً در معماری برای بهبود پایداری استفاده میشوند.
مثال:
Imbricating techniques are often used in architecture to improve stability.
معنی فارسی کلمه imbricating
:
ایمبریکت کردن، فرایند قرار دادن لایهها به صورت همپوشانی با هدف ایجاد محافظت و استحکام بالاتر.