معنی فارسی imbrication

B2

پدیده همپوشانی یا لایه‌لایه شدن، به ویژه در گیاهان یا ساختارها.

The arrangement of overlapping structures.

example
معنی(example):

ایمبریکیشن را می‌توان در نحوه همپوشانی فلس‌ها روی ماهی مشاهده کرد.

مثال:

Imbrication can be found in how the scales overlap on a fish.

معنی(example):

ایمبریکیشن برگ‌ها یکی از ویژگی‌های منحصر به فرد این گیاه است.

مثال:

The imbrication of the leaves is a unique feature of this plant.

معنی فارسی کلمه imbrication

: معنی imbrication به فارسی

پدیده همپوشانی یا لایه‌لایه شدن، به ویژه در گیاهان یا ساختارها.