معنی فارسی imbrications

B2

الگوهای همپوشانی، به ویژه در بافت یا ساختار.

Patterns of overlapping or layering, often in material or geological contexts.

example
معنی(example):

ایمبریکیشن‌های پارچه یک بافت جالب ایجاد می‌کنند.

مثال:

The imbrications of the fabric create an interesting texture.

معنی(example):

ایمبریکیشن‌های مختلفی در شکل‌گیری‌های زمین‌شناسی مختلف مشاهده می‌شود.

مثال:

Different imbrications can be seen in various geological formations.

معنی فارسی کلمه imbrications

: معنی imbrications به فارسی

الگوهای همپوشانی، به ویژه در بافت یا ساختار.