معنی فارسی immanifestness
C2غیرمشهود بودن، حالتی که در آن چیزی به وضوح قابل مشاهده نیست.
The quality of being not manifest.
- NOUN
example
معنی(example):
عدم وضوح (immanifestness) اثر هنری بینندگان را دعوت میکند تا آن را به طور خودشان تفسیر کنند.
مثال:
The immanifestness of the artwork invites viewers to interpret it in their own way.
معنی(example):
فیلسوفان درباره عدم وضوح (immanifestness) برخی مفاهیم بحث کردند.
مثال:
Philosophers debated the immanifestness of certain concepts.
معنی فارسی کلمه immanifestness
:
غیرمشهود بودن، حالتی که در آن چیزی به وضوح قابل مشاهده نیست.