معنی فارسی immantle

B1

پوشش دادن به چیزی با یک لایه یا ماده جدید.

To cover or envelop with a layer.

example
معنی(example):

برای immantle کردن ساختمان قدیمی، آن را با لایه‌ای از مواد مدرن پوشاندند.

مثال:

To immantle the old building, they covered it with a layer of modern materials.

معنی(example):

فرایند immantle کردن مجسمه شامل اضافه کردن یک پوشش محافظتی بود.

مثال:

The process to immantle the sculpture involved adding a protective covering.

معنی فارسی کلمه immantle

: معنی immantle به فارسی

پوشش دادن به چیزی با یک لایه یا ماده جدید.