معنی فارسی immatured
B1وضعیتی که هنوز به بلوغ نرسیده است.
Not fully developed or grown; lacking maturity.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
رفتار کودک نابالغ برای بزرگترها تعجبآور بود.
مثال:
The behavior of the immatured child was surprising to the adults.
معنی(example):
او احساس کرد که تحت فشار به نابالغی رفته است.
مثال:
He felt that he immatured under pressure.
معنی فارسی کلمه immatured
:
وضعیتی که هنوز به بلوغ نرسیده است.