معنی فارسی immiserising
B1بدبخت کردن، به سطح پائینتری از زندگی و شرایط معیشتی پایینتر کشاندن.
The act of making someone extremely poor or miserable.
- VERB
example
معنی(example):
اثرات بحران شهروندان را بدبخت میکند.
مثال:
The effects of the crisis are immiserising the citizens.
معنی(example):
سیاستهایی که دسترسی به آموزش را محدود میکنند میتوانند بدبختکننده باشند.
مثال:
Policies that restrict access to education can be immiserising.
معنی فارسی کلمه immiserising
:
بدبخت کردن، به سطح پائینتری از زندگی و شرایط معیشتی پایینتر کشاندن.