معنی فارسی immov

B1

سازمانی که حرکت نمی‌کند.

Not able to be moved or fixed in place.

example
معنی(example):

فنس بی‌حرکت امنیت ملک را فراهم کرد.

مثال:

The immov fence provided security for the property.

معنی(example):

آنها یک سازه بی‌حرکت برای مقاومت در برابر بادهای شدید ساختند.

مثال:

They built an immov structure to withstand strong winds.

معنی فارسی کلمه immov

: معنی immov به فارسی

سازمانی که حرکت نمی‌کند.