معنی فارسی impasses
B2وضعیتی که در آن پیشرفت ممکن نیست، زمانی که طرفین نمی‌توانند به توافق برسند.
A situation in which no progress is possible, especially because of disagreement.
- noun
noun
معنی(noun):
A road with no exit; a cul-de-sac
معنی(noun):
A deadlock or stalemate situation in which no progress can be made
example
معنی(example):
مذاکرات به بن‌بست رسید و مجبور شدند دوباره شروع کنند.
مثال:
Negotiations reached an impasse and had to be restarted.
معنی(example):
این پروژه به دلیل چندین بن‌بست بین تیم‌ها متوقف شد.
مثال:
The project was stalled due to several impasses between the teams.
معنی فارسی کلمه impasses
:
وضعیتی که در آن پیشرفت ممکن نیست، زمانی که طرفین نمی‌توانند به توافق برسند.
