معنی فارسی impassioning

B1

افزایش احساسات شدید یا عشق به چیزی، معمولاً در ارتباط با موضوعی مهم.

The act of inspiring strong emotions or feelings.

verb
معنی(verb):

Make passionate, instill passion in

example
معنی(example):

این مستند بسیار تأثیرگذار بود و بسیاری از بینندگان را تحت تأثیر قرار داد.

مثال:

The documentary was impassioning and moved many viewers.

معنی(example):

او یک درخواست بسیار احساساتی برای صلح ارائه داد.

مثال:

He delivered an impassioning plea for peace.

معنی فارسی کلمه impassioning

: معنی impassioning به فارسی

افزایش احساسات شدید یا عشق به چیزی، معمولاً در ارتباط با موضوعی مهم.