معنی فارسی impassionedly
B1به معنای با احساس و اشتیاق قوی، به ویژه در گفتگو یا بیان نظر.
In a passionate manner; with strong feeling.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور پرشور در مورد علت خود صحبت کرد.
مثال:
She spoke impassionedly about her cause.
معنی(example):
او به طور پرشور برای حقوق افراد کمتر برخوردار بحث کرد.
مثال:
He argued impassionedly for the rights of the less fortunate.
معنی فارسی کلمه impassionedly
:
به معنای با احساس و اشتیاق قوی، به ویژه در گفتگو یا بیان نظر.