معنی فارسی impawned
B1به رهن گذاشته شده؛ چیزی که به عنوان وثیقه برای وام گذاشته شده است.
Pledged as security for a loan.
- VERB
example
معنی(example):
این حلقه هفته گذشته به رهن گذاشته شد.
مثال:
The ring was impawned last week.
معنی(example):
او قبل از سفر، گردنبندش را به رهن گذاشته بود.
مثال:
She had impawned her necklace before the trip.
معنی فارسی کلمه impawned
:
به رهن گذاشته شده؛ چیزی که به عنوان وثیقه برای وام گذاشته شده است.