معنی فارسی imped
B1 /ˈɪmpɛd/مختل کردن، مانع شدن، به نوعی جلوگیری از پیشرفت یا حرکت.
To hinder or obstruct the progress or movement.
- noun
noun
معنی(noun):
A creature without feet
example
معنی(example):
راه به خاطر درختان افتاده پس از طوفان مسدود شده بود.
مثال:
The road was impeded by fallen trees after the storm.
معنی(example):
ترافیک سنگین سفر ما به فرودگاه را مختل کرد.
مثال:
Heavy traffic impeded our journey to the airport.
معنی فارسی کلمه imped
:
مختل کردن، مانع شدن، به نوعی جلوگیری از پیشرفت یا حرکت.