معنی فارسی impedient
B1مزاحم، موانع یا عواملی که مانع انجام یا پیشرفت میشوند.
Causing obstruction or hindrance.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
صوت مزاحم تمرکز را سخت کرده بود.
مثال:
The impedient noise made it hard to concentrate.
معنی(example):
او عوامل مزاحم را در طول پروژه ناامیدکننده یافت.
مثال:
She found the impedient factors frustrating during the project.
معنی فارسی کلمه impedient
:
مزاحم، موانع یا عواملی که مانع انجام یا پیشرفت میشوند.