معنی فارسی impenetrably
C1به معنای به گونهای که قابل نفوذ نباشد یا قابل درک نباشد.
In a manner that cannot be penetrated or understood.
- ADVERB
example
معنی(example):
مه ما را به طور نفوذ ناپذیری احاطه کرده بود و دیدن را دشوار میکرد.
مثال:
The fog surrounded us impenetrably, making it hard to see.
معنی(example):
او به طور نامفهومی صحبت کرد و همه را گیج کرد.
مثال:
He spoke impenetrably, leaving everyone confused.
معنی فارسی کلمه impenetrably
:
به معنای به گونهای که قابل نفوذ نباشد یا قابل درک نباشد.