معنی فارسی impenetrate

B2

نفوذ کردن به معنای وارد شدن به یک جسم یا فضا است.

To pass into or through something; to penetrate.

example
معنی(example):

این دیوارها طوری طراحی شده‌اند که هر صدایی را نفوذ ناپذیر کنند.

مثال:

The walls are designed to impenetrate any sound.

معنی(example):

برخی مواد با تکنیک‌های سنتی به سختی نفوذ پذیر هستند.

مثال:

Some substances are hard to impenetrate with traditional techniques.

معنی فارسی کلمه impenetrate

: معنی impenetrate به فارسی

نفوذ کردن به معنای وارد شدن به یک جسم یا فضا است.