معنی فارسی imperatorially

B2

به طور مربوط به یک امپراتور، با قدرت و اختیار کامل.

In a manner that reflects the absolute power or authority of an emperor.

example
معنی(example):

ژنرال به طور امپراتوری به سربازانش دستور داد.

مثال:

The general commanded his troops imperatorially.

معنی(example):

او به طور امپراتوری بر سازمان حکومت کرد.

مثال:

She ruled the organization imperatorially.

معنی فارسی کلمه imperatorially

: معنی imperatorially به فارسی

به طور مربوط به یک امپراتور، با قدرت و اختیار کامل.