معنی فارسی imperatory

B1

دارای خاصیت یا حالت الزام، به معنای دستور یا فرمان.

Expressing a command; having the quality of being definitive or forcible.

example
معنی(example):

لحن وکیل در طول مذاکره الزامی بود.

مثال:

The lawyer's tone was imperatory during the negotiation.

معنی(example):

او دستورالعمل‌های الزامی به تیم داد.

مثال:

She gave imperatory instructions to the team.

معنی فارسی کلمه imperatory

: معنی imperatory به فارسی

دارای خاصیت یا حالت الزام، به معنای دستور یا فرمان.